اشعار برگزیده ریاضی یزدی

مجموعه اشعار آیینی و مذهبی ریاضی یزدی در مدح و رثای اهلبیت علیهم السلام ، متن نوحه از ریاضی یزدی

 

----------- متن اشعار ریاضی یزدی ---------

زبانحال به حضرت ابوالفضل (علیه السلام)

 

اى حرمت قبله حاجات ما

یاد تو تسبیح و مناجات ما

 

تاج شهیدان همه عالمى

دست على، ماه بنى هاشمى

 

همقدم قافله سالار عشق‏

ساقى عشاق و علمدار عشق

 

سرور و سالار سپاه حسین

داده سر و دست براه حسین

 

عم امام و اخ و ابن امام

حضرت عباس علیه‎السلام

 

اى علم کفر نگون ساخته

پرچم اسلام برافراخته

 

مکتب تو مکتب عشق و وفاست‏

درس الفباى تو صدق و صفاست

 

شمع شده، آب شده، سوخته

روح ادب را، ادب آموخته

 

آب فرات از ادب تست مات

موج زند اشک به چشم فرات

 

یاد حسین و لب عطشان او

و آن لب خشکیده طفلان او

 

ساقى کوثر پدرت مرتضى است

کار تو سقائى کرب و بلاست

 

هر که به دردى به غمى شد دچار

گوید اگر یکصد و سى و سه بار

 

اى علم افراشته در عالمین

اکشف یا کاشف کرب الحسین

 

از کرم و لطف جوابش دهى‏

تشنه اگر آمده آبش دهى

 

‏چون نهم ماه محرم رسید

کار بدانجا که تو دانى کشید

 

از عقب خیمه صدر جهان‏

شاه فلک جاه ملک آشیان

 

شمر به آواز ترا زد صدا

گفت کجایند، بنو اختنا

 

تا برهانند ز هنگامه‏ات

داد نشان خط امام نامه‏ات

 

رنگ پرید از رخ زیباى تو

لرزه بیفتاد بر اعضاى تو

 

من به امان باشم و جان جهان

از دم شمشیر و سنان بى امان

 

دست تو نگرفت امان نامه را

تا که شد از پیکر پاکت جدا

 

مزد تو زین سوختن و ساختن

دست سپر کردن و سر باختن

 

دست تو شد دست شه لافتى‏

خط تو شد خط امام خدا

 

چار امامى که ترا دیده‏اند

دست علم‎گیر تو بوسیده‏اند

 

طفل بدى، مادر والاگهر

برد ترا ساحت قدس پدر

 

چشم خداوند چو دست تو دید

بوسه زد و اشک ز چشمش چکید

 

با لب آغشته به زهر جفا

بوسه به دست تو بزد مجتبى

 

دید چون در کرب و بلا شاهدین‏

دست تو افتاد به روى زمین‏

 

خم شد و بگذاشت سر دیده‏اش‏

بوسه بزد با لب خشکیده‏اش

 

حضرت سجاد هم آن دست پاک‏

بوسه زد و کرد نهان زیر خاک

 

مطلع شعبان همایون اثر

بر ادب تست دلیلى دگر

 

سوم این ماه چو نور امید

شعشعه صبح حسینى دمید

 

چارم این مه که پر از عطر و بوست‏

نوبت میلاد علمدار اوست

 

شد بهم آمیخته از مشرقین

نور ابوالفضل و شعاع حسین

 

اى به فداى سر و جان و تنت‏

وین ادب آمدن و رفتنت

 

وقت ولادت قدمى پشت سر

وقت شهادت قدمى بیشتر

 

مدح تو این بس که شه ملک جان

شاه شهیدان و امام زمان

 

گفت به تو گوهر والا نژاد

جان برادر به فداى تو باد

 

شه چو به قربان برادر رود

کیست «ریاضى» که فدایت شود؟

 

سید محمدعلى ریاضى یزدی

 

----------- متن اشعار ریاضی یزدی ---------

سه سوک بزرگ در آخر ماه صفر

 

ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است

عالم  سیاه پوش به سوک سه سرور است

 

ذرات غم نشسته به رخسار أفتاب

از داغ آنکه بر دو جهان سایه گستر است

 

زمزم هنوز زمزمه دارد به زیر لب

وز سیل اشک  و خون جگر چشم او تر است

 

سنگ هجر ز داغ دل قبله قیر گون

کعبه سیاه پوش عزا پای تا سر است

 

ماه عزای زاده طاها و هل اتی

دوم امام و روشنی چشم حیدر است

 

شد سرخ چهره شفق از قطره قطره خون

یا پاره پاره جگر سبط اکبر است

 

ماه شهادت شه دنیا و دین رضا

سلطان ارتضا ونگهبان کشور است

 

زهر جفا بادل شمس الشموس کرد

در طوس هم مصیبت عظمای دیگر است

 

داغ سقیفه معجز شق القمر نمود

ابن معجزه ز شق قمر نبز بر تر است

 

خود ماه چیست یک کره کوچکی بود

در پیش کاینات زیک ذره کمتر است

 

آن جادو نیمه شد مه و پیوند یافت باز

اعحاز هم ز شخص شخیص پیمبر است

 

اینجا کتاب و عترت از هم جدا شدند

این نقل اکبر آمد و آن نقل اصغر است

 

شد دست مرتضی زکتاب خدا جدا

ابن یک کتاب داور و آن دست داور است

 

جز راه او بسوی خداوند راه نیست

یعنی که شهر علم نبی را علی  در است

 

از پشت در طنین صدا میرسد بگوش

خاکم بسر که ناله زهرای اطهر است

 

آن هم دریکه روح امین اذن میگرفت

والله جای گفتن الله اکبر است

 

گویند تهمتی است که ما شیعه میزنیم

پس آتش خیام حسین از چه اخگر است

 

راه علی بپوی (ریاضی) که آن ولی

خلق خدای را به خداوند رهبر است

 

مرحوم ریاضی یزدی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

 

----------- متن اشعار ریاضی یزدی ---------

در ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله)

 

امروز تشعشع خدایی

از ساحت قدس کبریایی

 

افتاد زماورای افلاک

برچهره پاک شاه لولاک

 

سرمیزند افتاب سرمد

درخانه کوچک محمد(ص)

 

این عید مبارک است و مسعود

چون فاطمه است طرفه مولود

 

پرکرد زمین و آسمان را

بیت الشرف فرشتگان را

 

نوررخ این فرشته پاک

ازخاک رودببام افلاک

 

ای روح عظیم آسمانی

وی نام تو نام جاودانی

 

ازجوهرقدس تارو پودت

وزنور محمدی وجودت

 

ای تاج سرزنان عالم

ای مفخردودمان ادم

 

معیارکمال زن توئی تو

مقیاس جلال زن توئی تو

 

ای پاره پیکر پیمبر

هم مادر و هم خجسته دختر

 

ای دختر بهترین پدرها

ای مادر برترین پسرها

 

ای همسر شاه شهسواران

ای نفس نبی و روح قران

 

ای خلقت تو بزرگ آیت

پیوند نیوت و ولایت

 

ای خوانده ترا خدای کوثر

وی گنج هزار گونه گوهر

 

نسل تو نگاهبان دین است

برتاج تو یازده نگین است

 

تو پیرهن عروسی خویش

دادی بزنی فقیر و درویش

 

ازسندس سبز جامه نور

کزسوزن نور بخیه زدحور

 

جبریل ز باغ خلد آورد

حورای بهشت برتنت کرد

 

درقدرزکاینات برتر

با فضه کنیز خود برابر

 

زین نغز چکامه (ریاضی)

گشتند خدا و خلق راضی

 

مرحوم ریاضی یزدی

منبع کانال گنجینه گذشتگان 

 

----------- متن اشعار ریاضی یزدی ---------

زبانحال حضرت رقیه (سلام الله)

 

من غنچۀ نشکفته بستان حسینم

من نوگل پرپر به گلستان حسینم

 

پژمرده گلی ریخته از گلبن زهرا

من طفل نوآموز دبستان حسینم

 

من کودک معصومم و مظلوم رقیه

از جسم حسینم من و وز جان حسینم

 

یک آه جگر سوز ز سوز دل زینب

یک قطرۀ اشک از بُن مژگان حسینم

 

من گنج نهان در دل ویرانۀ شامم

من شمع شب افروز شبستان حسینم

 

آن شب که به دیدار من آمد به خرابه

وقتی پدرم دید پریشان حسینم

 

همراه سر خویش مرا پای به پا بود

تا جنّت فردوس به دامان حسینم

 

جان بر سر سودای غمش دادم و شادم

کامروز حسین از من و من زانِ حسینم

 

قربانی حق شد پدرم شاه شهیدان

فخر من از آن ست که قربان حسینم

 

روشن کن این شام سیاهم که شعاعی

از روی چو خورشید درخشان حسینم

 

بر پادشهان فخر از آن کرد (ریاضی)

کز لطف خدا بندۀ احسان حسینم

 

مرحوم ریاضی یزدی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار ریاضی یزدی ---------

یادی از بقیع

 

ای بهشت برین و دارسلام

ای زمین بقیع برتو سلام

 

عنبری یا عبیری یا عودی

هرچه هستی بهشت موعودی

 

ای بقیع ای بهشت روی زمین

خاکی و برترازبهشت برین

 

صدف و پرزگونه گونه گهر

فرش و ازبام عرش بالاتر

 

چه نگین ها که زیب سینه ی توست

چه گهرها که درخزینه ی توست

 

آن عزیزان که درتو پنهانند

جسم خاکی و یک جهان جانند

 

هرطرف رخ نهفته دردل خاک

پاره ی ازتن پیمبرپاک

 

این یکی خاک پاک دختراوست

پاره ی پیکرمطهراوست

 

ساحت قدس حضرت زهراست

کزجلالت شفیعه دو سرااست

 

پسری را که او بجان پرورد

کربلارا علم به عالم کرد

 

روزاسلام ازآن نشد چون شب

که گره زد به گیسوی زینب

 

دره التلج و تاج دین باشد

زیب او یازده نگین باشد

 

این امامان که دربقیع درند

افتخارات عالم بشرند

 

چارفصل کتاب تکوینند

چاررکن میانی دینند

 

سدره المنتهای ایمانند

ترجمان رموزقرآنند

 

وارث انبیای صدّیقین

سایه های خدا بروی زمین

 

هریکی نخله ی زنخله ی طور

هریکی آیه ی زسوره ی نور

 

دست پروردگان خانه ی وحی

مرغ لاهوت آشیانه ی وحی

 

روشنی بخش روی مهرو مهند

پسران عزیز فاطمه اند

 

مشکلی دارم ای بقیع عزیز

ای تو مارا شفیع رستاخیز

 

یاد داری شبی چو قیرسیاه

نه چراغی نه رتوی ازماه

 

علی آورد با دو دیده ی تر

بدن پاک دخت پیغمبر

 

دیدی آیا درآن شب تاریک

 بازووپهلوی وی ازنزدیک

 

راستی پهلوش شکسته نبود

بازوی او سیاه و خسته نبود

 

دستهایش هنوزآبله داشت

زیر لبها هنوزهم گله داشت

 

مجتبی آن امام پاک سرشت

که بود سید شباب بهشت

 

جگرش لخته لخته ی خون بود

زخمها  ازستاره افزون بود

 

برسرزخم او چه آوردی

وان جگرپاره ها کجا بردی

 

زین العبّاد سیّد سجاد

کش زکسری و هاشم ست تبار

 

به مناجات چون برآرد دست

صحف او زبورداود است

 

به اسارت چو رفته بود بشام

پادشاه و اسیرهمچو غلام

 

نازنین پای او پرآبله بود

دست وگرد ن درون سلسله بود

 

نقش آن آبله بپاست هنوز

ردّ زنجیرها بجاست هنوز

 

باقرآنپنجمین امام مبین

بحرمواّج و ب کران ی دین

 

صادق آن کو رئیس مذهب ماست

ششمین حجت بزرگ خداست

 

هردوبازهرکین شدن شهید

اثرزهرمیتوانی دید

 

قبرشان  هم مصیبتی دگراست

این غم ازهر غمی بزرگتراست

 

قبرهائیکه جبرئیل امین

بطواف آید ازبهشت برین

 

نه نگهبان نه پاسبان دارد

نه حصاری نه سایبان دارد

 

نه چراغی که تا سحرسوزد

نه کسی تا چراغی افروزد

 

باری ای آفتاب عالمتاب

نورافشان براین قبورخراب

 

ای بلند اختران چرخ برین

ای زحل ای ونوس ای پروین

 

ایشما کهکشان و کوکب ها

کاروانهای نوردرشبها

 

مشعل شام تارشان باشید

شمعهای مزارشان باشید

 

تو هم ای ابرآسمان آبی

تو هم ای نورماه مهتابی

 

تو هم ای دیده کن روان جویی

تو هم ای موی مژه جارویی

 

تو هم ای سیل اشک  آبی ریز

برسرخاکشان گلابی ریز

 

گرچه این سینه ها مدینه ی ماست

قبرآنان درون سینه ی ماست

 

ظاهر قبرتا خراب بود

دل ما شیعیان کباب بود

 

هرغباری زخاک برخیزد

همه درچشم شیعیان ریزد

 

این همه شکوه از(ریاضی) نیست

هرکه را دیده ام راضی نیست

 

مرحوم ریاضی یزدی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

 

----------- متن اشعار ریاضی یزدی ---------

در مدح حضرت علی (علیه السلام)

 

بُوَد نامِ ایزدْ تَعالی علی

تقدّس علی و تعالی علی

 

ولی خدا را علی خوانده اند

که وجه خدا بود مولا علی

 

به خطّ خدا صدر لوح قضا

بود طوقِ زرّین طُغرا علی

 

به قافی که سیمرغ را راه نیست

گشاید پَر رحمت آنجا علی

 

در آن حد که ممکن به واجب رسد

کسی را ندیدند الاّ علی

 

علی روشنایی روی خداست

که تابید بر طور سینا علی

 

به هنگام اعجاز موسی به مصر

درخشید در دست موسی علی

 

مسیحا اگر مرده را زنده کرد

دَمَد جان به انفاس عیسی علی

 

از آن صدرِ هر سوره بسم اللّه است

که در با بُوَد نقطه با علی

 

چون نام علی زیور نامهاست

بُوَد سرِّ تعلیم اسما علی

 

چو تنها علی خانهزادِ خداست

تو را کعبه شد قبله، ما را علی

 

توان دید روی خدا را به خواب

شبی گر در آید به رؤیا علی

 

اگر سجده بردند جمعی غُلات

به آن مظهر ذات یکتا علی

 

خدا را بخوانند روز شمار

به اِسمی ز اسماء حسنی علی

 

خطائی اگر رفت معذور دار

به آن وجه عالی اعلا، علی

 

که ذاتت نهان بود و رویت عیان

که پنهان تو بودی و پیدا علی

 

همه بندگانیم خسروپرست

بُوَد شاه ما، در دو دنیا علی

 

شنیدم که از پادشاهی گذشت

پس از رأی معروف شورا، علی

 

که مرد خدا بود و بهر هوا

نگوید یکی حرف بی جا علی

 

نه امروز میزان اعمال، اوست

که میزان عدل است، فردا علی

 

نماز از علی رنگ جاوید یافت

که زد نقش خون بر مُصلّی علی

 

ورای خردها و اندیشه هاست

به دانش علی و به تقوا علی

 

به اوج فصاحت چو وحی خدا

نه همدوش دارد نه همتا علی

 

ز هیبت شکافد دل شیر را

به تیغ دو دَم روزِ هیجا علی

 

ز رحمت فشاند به پاییتیم

سرشکی چو عِقد ثُرَیا علی

 

حدیثی نوشتند با خطّ نور

به دیباچه مدح مولا علی

 

پیمبر ز معراج چون بازگشت

بفرمود سرّی مگو با علی

 

که گفتیم با هم خدا و رسول

به وقت خداحافظییا علی

 

علی، شهر علم نبی را در است

خرد قطرهای هست و دریا علی

 

محمّد چو مرآت ذات خداست

محمّد نما شد سراپا علی

 

به دوشی که مهر نبوّت زدند

به امر نبی می نهد پا علی

 

خراباتیان راست پیر مغان

به میخانه عشق، مینا علی

 

گذرایم پا بر سر آفتاب

بگیرد اگر دستی از ما علی

 

گره گر به کارت زند روزگار

بگو یا علی تا کند وا علی

 

«ریاضی» توسّل بجو تا کند

در آیینه جان، تجلّی علی

 

ریاضی یزدی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار ریاضی یزدی ---------

در مدح حضرت زهرا (سلام الله)

 

آن زهره یی که ماه به مهرش منورست

دردانه پیمبر و زهرای اطهرست

 

بر تارک زنان جهان ، تاج افتخار

بر گردن عروس فلک عقد گوهرست

 

بانوی بانوان جهان ، سرور زنان

درج عفاف و عصمت کبرای داورست

 

او را پدر ، رسول خدا ، صدر کاینات

او را علی ، ولی خداوند همسرست

 

بحری ست پر در و گهرهای شاهوار

یزدان ورا ، ستوده به قرآن که کوثرست

 

کیهان تابش دو فروزنده آفتاب

گردون گردش دو رخشنده اخترست

 

خونی که داد سرور آزادگان حسین

مرهون حسن تربیت و شیر مادرست

 

خواندش پدر به ام ابیها که نور او

فیض نخست و صادر اول ز مصدرست

 

زین رو ز جمع اهل کسا ، نام فاطمه

در گفته ی خدای تعالی مکررست

 

تا روزگار بوده و تا هست پایدار

عرش خدا ، ز زهره ی زهرا منورست

 

نور مقدسی که به گرداب حادثات

کشتی نوح را وسط موج ، لنگرست

 

نوری که زیب بخش مکان است و لامکان

از باختر ، فروغ رخش تا به خاورست

 

حوراء انسی است و ز مشکین شمیم او

گیسوی حور و روضه ی رضوان معطرست

 

شه بانوی حجاز ، ولی کار خانه را

با فضه ی کنیز ، شریک و برابرست

 

در خانه یی که رد قدم های جبرییل

گاه نزول وحی خدا ، زیب و زیورست

 

از رنج کار ، آبله می زد به دست او

دستی که بوسه گاه لبان پیمبرست

 

پیراهن عروسی خود را به مستمند

بخشد شب زفاف که مهمان شوهرست

 

در منتهای اوج بلاغت ، خطابه اش

آهنگ ، چون پیمبر و منطق ، چو حیدرست

 

با آن جلال و رتبه ی والا شنیده ام

پهلوی او شکسته به یک ضربت درست

 

آن هم دری که روح الامین اذن می گرفت

والله جای گفتن الله اکبرست

 

گویند تهمتی ست که ما شیعه می زنیم

پس آتش خیام حسین از چه اخگرست؟

 

خواهد چو خون بهای جگر گوشه های خویش

فردای حشر ، محشرای کبرای دیگرست

 

خون خداست خون حسین عزیز او

هر قطره خونش از دو جهان پربهاترست

 

این افتخار بس که(ریاضی) به درگهش

عبد و غلام و بنده و مولا و چاکرست.

 

مرحوم محمد علی ریاضی یزدی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار ریاضی یزدی ---------

احوالات حضرت مسلم (علیه السلام)

 

سلام ایزد ‌منّان، سلام جبرائیل

سلام شاه شهیدان، به مسلم بن عقیل!

 

به آن نیابت عظمای «سیّد‌الشّهدا»!

به آن جلالِ خدایی، به آن جمالِ جمیل!

 

شهید عشق که سر در منای دوست گذاشت

به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل

 

زهی مقام! که فرش حریم حُرمت تو

شکنج طرّۀ حور است و بال میکائیل

 

شعاع پرتو مهرت، نسیم پاک بهشت

شرار آتش قهرت، حجاره‌ی سجّیل

 

چنان شعاع که گفتی کنار تیغ کجت

ستاده گوش به فرمان، جناب عزرائیل

 

بر آستان درش، آفتاب، سایه‌نشین

به طاق قبّۀ او، ماه آسمان، قندیل

 

تو بر حقیّ و مرام تو حق، امام تو حق

به آیه‌آیه‌ی تورات و مصحف و انجیل!

 

زهی دنائت دنیا! که از تو بیعت خواست

کسی که پیش مقام تو بنده‌ای است، ذلیل

 

محیط کوفه تو را کوچک است و روح، بزرگ

از آن به بام شدی کشته، ای سلیل خلیل!

 

شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد

ز نطق زینب کبری به شام شد، تکمیل

 

فراز بام، سلام امام دادی و گفت

میان لجّه‌ای از خون، جواب، شاه قتیل

 

زیارت تو ملائک کنند در ملکوت

به جای خواندن تسبیح و گفتن تهلیل

 

شهید راه امامی که طور سیۀ او‌‌ست

ز نور، مهبط جبریل و مطلع تنزیل

 

مدیحت تو «ریاضی»! کجا و حضرت دوست؟

مگر خدایْ عنایت کند، جزای جزیل

 

ریاضی یزدی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار ریاضی یزدی ---------

در مدح حضرت معصومه (سلام الله)

 

این بارگاه قدس که از عرش برتر است

آرامگاه دختر موسى بن جعفر است

 

پاکیزه گوهر صدف عصمت بتول

یعنى که نور دیده زهراى اطهر است

 

والا تبار خواهر سلطان دین رضا

فخر زنان عالم و خاتون محشر است

 

عزّت نگر که حرمت طوف حریم او

با حرمت طواف امامان برابر است

 

جنّات عدن اگر طلبى زین حرم در آى

کاین آستان عرش نشان، هشتمین در است

 

هر سر بر آستان ملک پاسبان او

ساییده شد بهشت برینش مقرّر است

 

آیینه هاى بقعه آیین طراز او

روشنگر تشعشع خورشید خاور است

 

در زیر پاى زائر این بارگاه قدس

گیسوى حور و یال ملک، مفرش در است

 

اینجا نماز را به خشوع و ادب گزار

کاین فرش زیر پاى تو، جبریل را پر است

 

بس ساطع است نور نماز و دعاى خلق

با ساق عرش ساحت گیتى منوّر است

 

آدم به امر تو ز نهانخانه عدم

تا سر سراى منزل هستى مسافر است

 

جز آن که سر ز عجز بساییم روى خاک

از ما به پیشگاه خدایى چه در خور است

 

اى خالقى که وصف جلال و جمال تو

از عقل و فهم و وهم و گمان جمله برتر است

 

یا رب به حق قافله سالار انبیإ

آن صدر کائنات که آخر پیمبر است

 

عقل نخست و صادر اول که نام وى

زیب اذان و زیور محراب و منبر است

 

یارب به حق سیّد و سالار اولیا

کز وجه او تجلّى اللّه اکبر است

 

با اشک چشم، ابر کرم بر سر یتیم

با ابر تیغ، صاعقه یى بر ستمگر است

 

یارب به حق «فاطمه» آن کوثرى که او

اُمُّ الائمه عصمت کبراى داور است

 

خونى که داد سرور آزادگان «حسین»

مرهون حسن تربیت و شیر مادر است

 

یارب به «مجتبى» که شباب بهشت را

در باغ خلد، سید و سالار و سرور است

 

مسموم ز هر کین که جگر پاره هاى او

در طشت از شماره فزون تر ز اختر است

 

یارب به خون شاه شهیدان کربلا

کآزرده حنجر از دم خونین خنجر است

 

خونى که دامن شفق از انعکاس آن

همرنگ داغ در جگر لاله مضمر است

 

یارب به حقّ سید سجّاد آن امام

کز اُم و اَب تقارن سعد به اکبر است

 

در منتهاى اوج بلاغت صحیفه اش

گویى «زبور» دیگر و «داود» دیگر است

 

یارب به علم حضرت باقر که گاه موج

دریاى بى کران پر از دُرّ و گوهر است

 

عطر نبى رسد به مشام از کلام او

عطرى که رشک مشک و عبیراست و عنبر است

 

یارب به صدق حضرت «صادق» که تا ابد

چون آفتاب بر سر دین سایه گستر است

 

اى واى من که عارض گلگون او به زهر

همچون شعار آل على، سبز منظر است

 

یارب به حلم حضرت سلطان دین «رضا»

آن کز شرف، مدام نگهبان کشور است

 

شاهى که صدر مسند ارشاد، گاه بحث

عقل مجسّم آمد و علم مصوّر است

 

یارب به حق جود امام نهم «جواد»

کز عشق، همچو مهر فلک، ذرّه پرور است

 

ابن الرّضا چو «عیسى» و «یحیى» به کودکى

قطب و امام و مرشد و مولا و مهتر است

 

یارب به حرمت «حسن» عسکرى که او

نقش نگین حلقه چندین مُعَسْکر است

 

عمرى به جرم عصمت و تقوى و زهد و علم

در حلقه محاصره چند لشکر است

 

یارب به حق قائم بر حق امام عصر

کانگشت او به گردش افلاک محور است

 

نوح زمان و قطب جهان کز حریم غیب

خلق خداى را به خداوند رهبر است

 

یارب به حقّ عصمت «معصومه» کز شرف

او را پدر امام و امامى برادر است

 

کاین در به روى خلق دو عالم گشوده دار

تا خاک ما به آب ولایش مخمّر است

 

خورشید شعله اى ز شعاع رواق او

تا نور او در آینه ها زیب و زیور است

 

توفیق گفت و طبع «ریاضى» چو گل شکفت

آنجا که آفتاب هم از ذَرّه کمتر است

 

سال هزار و سیصد و هشتاد و نه بود.

سالى که کار آینه کارى، میسّر است

 

 ریاضی یزدی

 

---

در مدح و میلاد امام حسن (علیه السلام)

 

ای علوی ذات و خدایی صفات

صدرنشین همه کاینات

 

سید و سالار شباب بهشت

دست قضا و قلم سرنوشت

 

زاده ی طوبا و بهشت برین

نور خدا در ظلمات زمین

 

نور دل و دیده ی ختمی مآب

سایه یی از پرتو تو آفتاب

 

علت غائی همه ممکنات

عمر ابد داده به آب حیات

 

پاک ترین گوهر نسل بشر

از همه خوبان جهان، خوب تر

 

در شرف و ذات و علو نژاد

چون تو شهی مادر گیتی نزاد

 

جد تو پیغمبر نوع بشر

جن و ملک بر قدمش سود سپر

 

صاحب عنوان بشیر و نذیر

بر فلک وحی سراج منیر

 

آینه پاک که نور خدا

تابد از این آینه بر ماسوا

 

باب تو سر سلسله اولیاست

چشم پر از نور خدا مرتضاست

 

مادر تو دخت پیمبر بود

آیه ای از سوره کوثر بود

 

پرده نشین حرم کبریا

فاطمه، آن زهره زهرای ما

 

عاشق کل، حضرت سلطان عشق

خون خدا شاه شهیدان عشق

 

با تو ز یک گوهر و یک مادر است

ظل خدایی تواش بر سر است

 

آینه ی ذات محمد نما

حسن خدایی، حسن مجتبی

 

نام حسن، روی حسن، خو حسن

نور خدا، چارمی پنج تن

 

آیه ی تطهیر به شاءن شماست

حکم شما، امر اوالامر ماست

 

سینه ی سینای شما طور وحی

نور شما شاخه ای از نور وحی

 

در رمضان ماه نشاط و سرور

ماه دعا ماه خدا، ماه نور

 

نور فشان شد ز دو سو آسمان

در دو افق تافت دو خورشید جان

 

وحی خدا از افق ایزدی

نور حسن از افق احمدی

 

مشک و گلابی به هم آمیختند

در قدح اهل ولا ریختند

 

ای رمضان از تو شرف یافته

نور تو بر جبه ی او تافته

 

نیمه ی ماه رمضان عزیز

گیسوی مشگین تو شد مشک بیز

 

نور خدا تافت از آن روی ماه

خاصه از آن چشم درشت سیاه

 

سرخی گل، عکس گل روی توست

ظلمت شب، سایه ی گیسوی توست

 

ای رخ تو در رمضان بدر ما

هر سر موی تو شب قدر ما

 

دیده که بی نور تو شد کور به

سر که نه در پای تو، در گور به

 

بعد علی شاخص عزت تویی

وارث میراث نبوت تویی

 

مصلحت ملت اسلام و دین

کرد تو را گوشه ی عزلت نشین

 

هیچ گذشتی چو گذشت تو نیست

آن که ز شاهی بکشد دست، کیست

 

صبر هم از صبر تو بی تاب شد

کوزه شد و زهر شد و آب شد

 

بعد شهادت نکشید از تو دست

تیر شد و بر تن پاکت نشست

 

سبزه بر آمد ز گلستان دین

تا رخ تو سبز شد از زهر کین

 

ریشه ی دین گشت همایون درخت

تا ز تو خورد آن جگر لخت لخت

 

ملت اسلام که پاینده باد

مشعل توحید که تابنده باد

 

هر دو رهین خدمات تواند

شکر گذارنده ی ذات تواند

 

تا ابد ای خسرو والا مقام

بر تو و بر دین محمد ص سلام

 

کلک ( ریاضی) که گهر ریز شد

زان نظر مرحمت آمیز شد

 

مرحوم ریاضی یزدی

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">